لرزه بي پايان سرنگوني و هراس از مجاهدين و ارتش آزادي
در اركان رژيم زهر خورده آخوندي
آیتها همواره در درخشندگی خویش، بار شکوهمند آرمانهای تا واقعیت پیموده شده را در خویش متجلی میکنند و سراپا فرازند. در بیمانندی لحظاتی که فاصله بودن و نبودناند…
ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات کبیر فروغ جاویدان |
با فروغ جاویدان و کهکشانی از ستاره و حماسه، تابلویی بیمانند که آذین تاریخ مبارزات زنان و مردان ایرانزمین و فخر خلق به پا خاسته است، نابودی استراتژیک خمینی دجال و رژیم پوسیده قرون وسطایی اش رقم خورد .
ستونهای ارتش آزادیبخش ملی ایران -فروغ جاویدان |
اما امسال در سالگرد این حماسه تاریخی، خامنه ای و خر مهره های نظامی و غیر نظامی اش یکی یکی به صحنه آمدند و واقعیتهایی را بیان میکنند که بیانگر عمق ترس و وحشت آنها از مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی است و همچنان لرزه آن زلزله تاریخی که تا رپود این ملاهای جلاد و جنایتکار را لرزانده را کنار گوششان حس میکنند . چند اعتراف ازهراس و وحشت را از زبان همین مزدوران جنایتکار را بد نیست بخوانید:
سعید طلوعی: سفیدیهای صبح به ما خبر دادند که از اونور اسلامآباد سقوط کرده دارند بهسمت کرمانشاه حرکت میکنند نمیدونستیم کیاند اینها
میگفتند ارتش عراق عراقیها همه بچهها سازماندهی شدند جمع و جور شدند
همین سه تا گردان حرکت کردیم به سمت اسلامآباد از کجا؟ از همون یک محور
دیگهای بود ما یک محوری داشتیم محور اصلی ما بود که از خسروی- قصرشیرین -
سرپل ذهاب - کرند غرب... هوا تازه تاریک روشن شده بود. ما
رسیدیم فلکه نفت که بپیچیم سمت چپ برای… سمت راست دیدیم دژبان سپاه
وایستاده، سمت چپ هم دژبان منافقین! ماشین سوپر 2000 تویوتا، لباسهای
کرهای. با احمد گفتم احمد دژبان این جوری ما نداشتیم، اینا از کجا اومدن،
گفت: اینا احتمالاً آخرای جنگ یگانهای ویژه تهران بوده برای روز مبادا،
یگانهای ویژه مثلاً اومدن اینجا، حالا بعد که رفتیم درگیر شدیم دیدیم بابا
اینا پیشقراولاشون مثلاً شب قبل رد شدن یعنی اومدن تو شهر، این قدر با
برنامه، دژبانی همون جا حضور داشته باشه که وقتی اینا اومدن بتونند کارهای
کنترل و هدایت و اینا رو انجام بدن و قطعاً نیروهای اطلاعاتیشون اومده بودن
که خیلیهاشونو گرفتند بعداً اعدام کردن و برای سازماندهی هواداراشون که
هماهنگ شده بود کل کشور، هواداراشون و اینا، خب ما دیدیم تعجب که خب حالا
از تهران اومده و اینا
پیچیدیم رفتیم تو قرارگاه و دیدیم همه نشستند، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای شمخانی و چند نفر دیگه که حالا یادم نیست…
سركردگان سپاه جهل وجنايت خميني: آنها خيلي قشنگ ميجنگيدند پنج محور هم تا تهران براي آنها تعيين شده بود. در (8) سال جنگ جنگي به اين خشونت و جدي بودن نديدم. ماشينهاي سوخته را كنار
ميزدند و دوباره حمله ميكردند وقتي غروب شد، لشكر(ما) ١١٠ شهيد داده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر